ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

97/12/27

سلام گل گلی مامان .شما باعث افتخار منی و هرجا میری افتخار آفرینی میکنی. عزیز دلم ماچندوقت پیش یک ماشین ثبت نام کردیم و به دلیل مشکلات اقتصادی در تحویل اون کلی دچار مشکل شدیم تا جایی که کار به شکایت و تجمع و .. رسید.روز آخر که میخواستیم برای اعتراض برویم.شما یک شعر ساختی که ما از آن استفاده کنیم.و آن شعر این بود: وقتی همه دوست شدن                           رفیق و آروم شدن                 دوست بد ماها شد    &nbs...
27 اسفند 1397

۹۷/۱۰/۶

سلام مامانی قشنگم ،ببخشید که گرفتاری مانع میشه که خاطرات قشنگت رو وارد کنم .شما خیلی افتخارآفرینی می‌کنی!بیشتر اصرار دارم خودت ادامه بدی که به خاطر درسهات فرصت نمیشه.عزیزم چندروز پیش یک کاری انجام دادی که خیلی بهم مزه داد!شما جز گروه لالایی مدرسه ای و معاون پرورشی  خانم ابراهیمی به خاطر تشویقتون یک سری کلیپس جایزه داده بود.دیدم شما اون رو کادو کردی و به من گفتی خواستم به خانم سلیمانی ،معلم کلاس سوممون بدم ولی دیدم شما بیشتر برای من زحمت کشیدی و برای شما آوردم.خانم گلی این کا دو ت خیلی به من مزه داد.مخصوصا که حاصل زحمت خودت بود.دوستت دارم گل گلی مامان
6 دی 1397

96/6/24

سلام خانم طلا من به شما افتخار می کنم امروز رفتی مسابقه ژیمناستیک دادی و مدال گرفتی .عشقم خیلی دوست دارم.مامانی چند روز دیگه میری کلاس دوم پریروز رفتی کلاس بندی و معلمت خانم دریاباریه.ان شااله معلم خوبی باشه و سالی مملو از موفقیت در انتظارت باشه.قربونت برم عسل و خانم دلم.
24 شهريور 1396

96/4/7

سلام جیگر مامان.از دیروز اومدیم شمال.از لحظه ای که رسیدیم شما تو دریایی.الان هم که این مطالب رو.می نویسم شما بابابا تو آبید.خوش بگذره عزیزم.
7 تير 1396

11/2/96

سلام. جيگر مامان.قربون دختر سادم برم.عزیز دلم ديگه کم کم داره کلاس اولت هم تموم ميشه و شما یک دختر باسوادی.عسلم امروز یک اتفاق بامزه ای افتاد که من کلی خندیدم.ما هرهفته مقداری پول به شما ميديم تا از بوفه مدرسه خرید کنی.دیروز هم مقداری بهت پول دادیم وقرار شد تا کیک بخری.امروز بابا ازت پرسید عزیزم کیک رو چند خریدی و شما گفتی مفتی بود من گفتم یعنی چی و خندیدم باباهم کلی خندید و شما برای اینکه توجیه کنی گفتی پس ماکارونی چرا مفتیه؟ما فهمیدیم که چند باری هم ماکارونی رو مفتی خریدی!و کلی خندیدیم و گفتم چطوري می خری و شما گفتی من گفتم یک کیک بده و اون هم داد. من هم دیدم پول نخواست رفتم سر. صف!حالا قراره فردا بری و پول رو بدی.قربون دختر ساده و صادقم ب...
11 ارديبهشت 1396

13/11/95

سلام جیگری من.الان که دارم این مطالبو می نویسم خودت پیش من نشستی ديگه داري خانم میشی.یواش یواش باید وبلاگتو بدم دست خودت.طی چند روز اخیر چند تا اتفاق جالب افتاد یکی اینکه من عز شما پرسیدم درس کلاس ستایش روزبهانی. اينا یعنی کلاس 1/1کجاست شما گفتی مامان اونها دوتا درس از ما جلوترن اونها زودتر ميرن کلاس دوم و من خنده ام گرفت وقربون این معصومیتت رفتم.نکته دیکه. اینکه یک روز به من گفتی که دوتا دنت برام بذار با طعم تووت فرنگی وموزی تا ببرم با عطرین(دختر خاله نرگس، راننده سریستون)بخورید.آخه عطرین طعم موزی دوست داره.من هم قبول کردم و برات گذاشتم. فرداش من منتظرم بودم که شما. با خوشحالی بیای ولی دیدم با گریه اومدي و گفتی با عطرین دعوامون شده و اون هم...
13 بهمن 1395

1/10/95

سلام. خوشگلم.دیروز شب یلدا بود و شما توی مدرسه جشن مفصلی رو به همت نماینده کلاستون خانم جمالی گرفته بودید و خیلی خوشحال و خندان اومدی خونه.بعد از ناهار و کمی استراحت گفتی مامان همه. دوستام خوونه یک نفر رفتند، چرا مانمیریم و من گفتم آخه فامیلهای ما دورند و شما گفتی بریم خونه خاله اعظم.و من عزمم رو جزم کردم و به خاله زنگ زدم و به اتفاق بابا و نیایش به خونه خاله اعظم رفتیم و من باسلوقهایی که خودم درست کرده بودم به اتفاق. یکخورده انار و پفیلا به اونجا بردم.خیلی خوش گذشت و شب خوبی داشتیم.عزیزم امیذوارم يلداي 120سالگیت رو بگیری و همیشه خوشحال. و خندان. باشی.قربونت برم.
1 دی 1395