ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ستایش

15/6/90

سلام خانوم طلا عسلم دیشب داشتم با لیوان بهت آب می دادم که دیدم تقی یک صدا اومد .البته من دستم رو به داخل دهنت نبردم ولی حس می کنم که دندونت باشه. من خیلی خوشحالم .آخه تا دیشب از این بابت نگران بودم. تازه خانوم خانوما چند شبه که شبها کم میخوابی ومن رو هم نمیذاری بخوابم من هم هرروز دیر میام اداره . دیشب هم که ساعت 2 پاشدی و نشستی و نانای نانای میکردی. یکسری هم که من خوابم برده بود دیدم داری بازی می کنی و یکدفعه زدی زیر گریه.که من دیدم پی پی کردی.بعد از شستن تو تازه خوابت برد من هم ساعت 10 رسیدم اداره آخه صبح خواب موندم.من عاشق نشستن تو به حالت دو زانو هستم.خانومی فردا میخوایم بریم و واکسنت رو بزنیم من هم خیلی ناراحتم آخه شما درد میکشی و بعدشم ...
23 شهريور 1390

19/6/90

سلام عزیزم امروز کلی حرف برای گفتن دارم.دوشنبه شب داشتیم به شما با لیوان آب می دادیم که دیدیم تقی یک صدا اومد و فهمیدیم که داری دندون در میاری .خیلی صدای قشنگی بود.قربون صداش برم . عزیزم سه شنبه بردیمت دکتر که معاینه ماهانه بشی . دکتر گفت همه چیزت خوبه و از این به بعد باید همه چیز بخوری. ما هم خیلی خوشحال شدیم .چهارشنبه صبح زود بلند شدیم تا شما رو برای زدن واکسن ببریم.می دونم خوابت می اومد ولی به ما گفته بودند باید تا ۹ صبح اونجا باشیم وگرنه واکسن شما رو نمی زنند ما هم که هردو مرخصی گرفته بودیم زود این کاررو کردیم . یک واکسن سبک بود در یک سالگی واکسن زیاد سنگین نیست و شما یک ذره گریه کردی و بعد با هم رفتیم و کله پاچه خوردیم . نمی دونی چقدر ق...
23 شهريور 1390

23/6/90

سلام عزیزم.دیروز مامان سارا وخاله مهری از مشهد برگشته بودند. خاله مهری برای شما یک عروسک که می خونه ومثل ننو جلو  وعقب میره خریده بود با اینکه آهنگش خیلی آروم بود ولی شما شروع به رقصیدن می کردی و دست می زدی. دیشب هم مثل شبهای دیگه خیلی بد خوابیدی .تا صبح هی  گریه میکردی و من هم نتونستم بخوابم .بخاطر همین صبح دیر اومدم ولی فکر کنم از دندون درده.
23 شهريور 1390