ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ستایش

30/6/95

سلام. گل گلی مامان.سلام دختر خوشگل مامان.سلام خوواهر بزرگتر و مهربان مامان. عزيز دلم الان که این مطالب رو مینویسم ساعت یازده و نیم شبه و شما رو به زور خوابوندیم تا فردا زود بیدار شی.آخه دختر گلم فردا اولین روز کلاس. بندیته و شما میخوای به کلاس اول بری.خیلی خوشحالم که یک دوره دیگه زندگیت داره شروع ميشه و خیلی ناراحتم که یک دوره از زندگیت گذشته.عزیز دلم امیدوارم فردا آغاز گر موفقیتها و پيشرفتهاي بزرگ زندگیت باشه.میدونم که شما توانایی همه موفقیتها رو داری پس سعیت رو بکن و باعث افتخار من و بابا و تمام فامیل باش.قربونت برم. خانم خوشگله الان نوزده روزه که ما میزبان یک مهمون خوشگل و کوچولو به اسم نیایشهستیم.اسم قشنگش رو شما گذاشتی وما هم مخالفت...
30 شهريور 1395

13/4/95

سلام گل گلی مامان.دیروز بابابا و مامان رفتیم  که برای مامان کفش بخریم چون ماههای آخره و نزدیک تولد مهمونمون نیایشه ومن یک مقدار سنگین شدم و اذیت میشم.شما توی ماشین خوابیده بودی من و بابا رفتیم کفش بخریم ولی یک جفت کفش خوشگل تابستونی صورتی دیدیدیم ولی دلمون نیومد برای شما نخريم به خاطر همین بیدارت کردیم و اون رو خریدیم و شما کلی ذوق کردی.دیشب هم که اومديم خونه شما هر دو دقیقه یکبعر میرفتی بیرون و کفشهات رو نگاه میکردی.حتی امروز هم تا مهد همش به کفشهات نگاه میکردی تو مهدهم به. همه نشون دادی. قربونت برم که انقدر زود خوشحال میشی.امیدوارم همیشه شادوخندون باشی.
13 تير 1395

12/3/95

سلام گل گلی مامان. فردا آخرین کنسرتت تو مهد کودک و آخرین جشنته.دیگه داری بزرگ میشی و باید به مدرسه بری.دیگه داری قدم تو راه جدی زندگی میذاری امیدوارم آغاز قدم های بزرگ زندگیت باشه.من احساس شادی و غم رو با هم دارم.و اتفاقاتی که توی این روزهای آخر توی مهد افتاد به احساس غم من بیشتر کمک میکنه ولی دلم نمیخواد تو این وبلاگ بگم تا فراموش بشه و کامت رو بعدها با خوندنش تلخ نکنم. عزیزم این روزها ما زیاد آروم و قرار نداریم و منتظر ورود یک مهمون عزیزی هستیم که شما اسمش رو نیایش گذاشتی.از خداوند .ميخوام هردو شما رو برای ما و ما رو برای شما تا آخرین روز موفقیتتون حفظ کنه و از بلایا و اتفاقات بد دور کنه.آمین 
12 خرداد 1395

22/1/95

سلام خانم طلای مامان. حالا ديگه دختر بزرگ و خانمي شدی.دیگه پیش دبستانیت هم آخرهاشه و سال ديگه داری میری کلاس اول.باورم نمیشه به این زودی بزرگ شدی.نمی دو نم خوشحال باشم یا ناراحت ولی هر چیه میدونم آرزو دارم یکی از موفقترین و خوشبخت ترین دخترهاي دنیا باشی.خانون خانوما یک چیز دیگه هم باید بگم دیگه داری آبجی بزرگه میشی و باید هوای کوچکتر از خودت رو هم داشته باشی.نمیدونم آبجیه یا داداش اما امیدوارم سالم باشه و در تمام مراحل زندگی پشت و پناه هم باشید. آن شااله. 
22 فروردين 1395

6/8/94

سلام. گل گلی.قربوونت برم.امروز خونه مامان سارا هستیم وشما با بابا رفتید یک میز تحریر خریدین که کلی خوشحالی کردی و بالا پایین پریدی.ما هم با شما شما شادی کردیم.قریونت برم امیدوارم اول راه موفقیتت باشه.امسال پیشش دبستانی میری و کلی مشقهای خوشگل مینویسی.تازه جدیدا کلاس ژیمناستیک هم میری.قربونت برم من.
6 آذر 1394

94/12/6

سلام خانم خوشگله. دیروز تولدت بود و ما چون. میخواستیم به زنوز بریم تصمیم گرفتیم تولدت رو تو زنوز بگیریم ولی به دلایلی موفق به رفتن نشدیم.ولی در اثنای هفته متوجه شدیم که اهورا یکی از همکلاسیهات که تولدش با شما یک روزه میخواد. توی مهد جشن بگیره.به خاطر همین با بابا تصمیم گرفتیم برای شما هم از هایپراستار یک کیک بخریم و بدیم مهد تا با اهورا برای شما هم جشن بگیرند و چون همکلاسیهات نمی دو نستند. که تولدته خودمون چند تا کادو هم خریدیم تا از طرف دوستهات بهت بدن.ولی خانم صادق زاده و مانی چون فهمید تولدته هرکدوم جدا بهت کادو دادند.ظهر که اومديم دنبالت دیدیم شما بسیار خوشحال هستی.و از این بابت ما هم خوشحاليم.قربونت برم.
12 شهريور 1394

17/5/94

سلام خانوم خوشگله.روز پنج شنبه با هم به نمایشگاه اسباب بازی رفتیم. کلی بهت خوش گذشت  و با هم کلی گشتیم. حتی یکجا نمایش خیمه شب بازی بود که خیلی دوست داری. بعد از اون هم کلی  اسباب بازی خریدی که از اونها میتونم به عروسکهای دارا و سارا اشاره کنم که عاشقشون شدی. و کلی باهاشون صحبت میکنی. عزیز دلم وقتی داشتیم از نمایشگاه بیرون می اومدیم شما کلی از من و بابا تشکر کردی . ما هم بابت همچین دختری از خداوند بزرگ ممنونیم. عزیز دلم امیدوارم همیشه و همیشه شاد باشی.    
17 مرداد 1394