ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ستایش

20/3/91

1391/3/20 13:20
نویسنده : مامان و بابا
276 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خانوم طلا قشنگه! هفته پیش رو به مسافرت رفته بودیم سعی میکنم تا اونجا که میشه به طور خلاصه اتفاقاتی که برایمان افتاد رو بنویسم ،اول بگم که در چندروز گذشته به شما خیلی خوش گذشته و من از این بابت خوشحالم.

ما هفته پیش 9 صبح بعد از کلی دویدن و آماده شدن و جمع کردن وسایل آماده حرکت به سمت تبریز شدیم و در راه به خاطر آلودگی هوا و وجود ریزگردها پنجره را باز نکردیم و به خاطر همین مجبور شدیم با کولر بریم که هردوی ما تو این سفر سرما خوردیم. درراه یک جا توقف کردیم برای ناهار و نماز که شما دیدید درماشین بغلی تعدادی آقا که با هم سفر میکردند درحال خوردن هندوانه هستند و با اشاره فهماندی که هندوانه میخواهی و آنها نیز با دیدن شما مقدار زیادی هندوانه به ما دادند که ما با شرمندگی قبول کردیم ولی خیلی خوشمزه بود!دستت درد نکنه! و بعد از آن به سمت تبریز حرکت کردیم و بعداز کلی زنگ زدن به اینور و اونور اهالی تبریز رو در زنوز یافتیم و مجبور شدیم به سمت زنوز حرکت کنیم که خود این مسیر باعث شد ما ساعت 10  به اونجا برسیم درمرند یک جعبه شیرینی برای خونه تازه مهناز خاله جان خریدیم و به سمت خانه آنها حرکت کردیم که بعد از کلی خستگی و خوردن شام شربتی رو که درراه برای شما خریده بودیم رو دادیم و خوابیدیم ولی شما تاصبح سرفه کردی و من هم گلو درد داشتم.صبح زود شما از خواب بیدارشدی و من رو مامان ستایش صدا میکردی و به من سلام دادی friend - emoticonswallpapers.comو چون ازجوابهای من خوشت میاد هی تکرار میکنی آخه من میگم سلام عسلم سلام خانومم سلام خوشگلم سلام جیگرم و شما همه اینها رو با من تکرار میکنی.بعداز صرف صبحانه به اتفاق خاله مهناز و آرزو وآی سودا  وآی شین تصمیم گرفتیم ناهار رو در فضای باز بخوریم 333.gifبه خاطر همین به محلی که به قیزیل کرپی معروف بود رفتیم و اونجا ناهار رو خوردیم ولی عزیزم بهت بگم که شما و آیشین آبتون تو یک جوب نمیره !بعد از صرف ناهار و خوش گذراندن در آنجا به خانه برگشتیم و بعد از تجدید قوا به اتفاق دایی اینها که داشتند کنار خانه خاله مهناز خونه میساختند به سد زنوز رفتیم و درآنجا که منطقه باصفایی بود من تحت نظر زنداییم مقدار سبزی کوهی چیدم و موقع برگشتن با یک آهنگ ترکی به خانه برگشتیم که شما دست میزدی و هی میگفتی دست دست دست و خیلی خوشحال بودی بعد از برگشتن از سدما به خونه خاله اختر رفتیم  در خونه آنها شما هرچی حیوون تو زندگیت شناخته بودی رو از نزدیک دیدی. در ورودی در اونها یک سگ بسته بودند،و یک گوسفند هم نگهداری میکردند،بعد یک حوضچه برای نگهداری ماهی دارند که ماهی قزل آلا پرورش میدهند aniwhale2.gifو شما به همه ماهی ها غذا دادی و غذای خوردن اونها رو تماشا کردی و کلی هم کیف کردی و ما هم از همه صحنه ها فیلم میگرفتیم تا بعد برای شما به نمایش بذاریم.خلاصه شب رو خونه خاله اختر خوابیدیم و فردا صبح دوباره با خاله مهناز اینها به ماهار رفتیم که دشتی بود بالای کوهها که منطقه زیبایی بود و لی راه رسیدن به اونجا بسیار خطرناک بود و از دوطرف دره بود یعنی چیزی خطرناکتر از جاده چالوس،من تمام مدت دندونهام رو به هم فشار میدادم و از جاده میترسیدم.و شب رو به خونه خاله اعظم که از تهران اومده بود رفتیم و اونجا موندیم فردای آنروز امید دنبال ما اومد و با هم به کلیسا خرابه و سد ارس واقع درنزدیکی جلفا رفتیم و بسیار خوش گذشت و شب رو به منزل دایی اینها در مرند رفتیم .فردای آنروز به اتفاق دایی و مهسا و خاله مهناز و آرزو آزاده اینها به منطقه قیزیل کرپی به خاطر اینکه دفعه پیش به ما خوش گذشته بود ومادر شوهر آرزو هم اومده بود رفتیم و بسیار خوش گذشت و شب رو به خونه خاله اعظم اومدیم.و فردا صبح موندیم تا کارهای اداری خاله اعظم رو انجام بدیم و بعد از ظهر به سمت دیزج حرکت کردیم وشام رو درخانه ویلایی مصطفی پسر عموی من به اتفاق مهرداد وآقانادر خوردیم و ما برای خواب به خونه جعفر پسرعموی دیگرم رفتیم و فردای آنروز بعداز صرف ناهار به باغ حسن پسرعمو رفتیم و کلی میوه های تازه خوردیم و یک جعبه هم به تهران آوردیم.شما توی باغ کلی با نوه های پسرعموم بازی کردی و خوش گذروندی .و شام رو دوباره به ویلای مطفی پسر عموم رفتیم و برای خواب به ویلای جواد پسرعموم رفتیم و صبح به سمت تهران حرکت کردیم که آمدن ما باعث نارحتی جواد پسرعمو شد چون اون شب شام ما رو به ویلاش دعوت کرده بود ولی من به خاطر ترس از خستگی شما و نرسیدن به کارها در تهران به خانه برگشتم . این بود انشای من درمورد تعطیلات خود را چگونه گذراندید!عزیزم من همه چیز رو خیلی خیلی خیلی خلاصه نوشتم تا بتونم همه چیز رو توش جا بدم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)