ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ستایش

7/11/92

1392/11/8 15:28
نویسنده : مامان و بابا
121 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلک مامان. روز پنج شنبه یک اتفاق بد دیگه تو زندگی ما افتاد و بابابزرگت در تاریخ ٣/١١/٩٢ پیش خدا رفت . عزیزم با اینکه دوری ازش برامون خیلی سخت بود ولی به خاطر پایان دادن به همه عذابهایی که در این ٦ ماه کشیده بود یک نعمت برای خودش  محسوب میشد. روحش شاد. یادش گرامی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

پریسا
9 بهمن 92 13:42
سلام.مامان ستایش جون خیلی به خاطر این اتفاق متاسف شدم و به خودت و خانواده ات تسلیت میگم.عزیزم صبور باش ولی منفعل نباش.دنیا به همین سادگی میگذره و تموم میشه.برای شادی خودت و عزیزانت تلاش کن.برات آرزوی بهترین ها رو دارم.شرط حضور خداوند ،داشتن دل صاف و مهربونه.همین که دلت پاکه باور کن که خدا هرگز تنهات نمیذاره.
مامان و بابا
پاسخ
\پریسای عزیزم،خواهر خوبم سلام.با دیدن پیغامت اشک در چشمانم حلقه زد. خواهر خوبم ،به نکته قشنگی اشاره کردی و اون هم حضور خداوند است. از خود خدا میخوام که من رو دوباره به سمت خودش بکشونه.و از اینکه سعی میکنی من رو توی این شرایط سخت کمک کنی ازت ممنونم.نمیدونم کی هستی ولی شاید تو رو هم خدا برای من فرستاده تا به سمت خودش دعوت کنه.دوست خوبم من تو رو یکی از فرشته های پاک الهی میدونم.امیدوارم همیشه خداپشت و پناهت باشه.