ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات ستایش

8/8/91

1391/8/8 13:58
نویسنده : مامان و بابا
106 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی قشنگم. این روزها خیلی درگیر کارهای جابجایی به خونه جدیدمون هستیم.به خاطر همین زیاد فرصت نمی کنم به وبلاگشما سربزنم. ولی یک اتفاق بد برامون افتاد  که خواستم اون رو برات یادداشت کنم تا توی خاطراتت بعدا اون رو هم بخونی.

عزیز مامان روز چهارشنبه گذشته وقتی شما رو از مهد کودک تحویل گرفتم متوجه شدم به خاطر اینکه پوشاک شما رو دیر عوض کردن شما دچار سوختگی بدی شدی و از اون روز شروع کردم به ترو خشک کردن شما ولی خوب نشد تا اینکه جمعه شب شما رو به بیمارستای رازی که یک مرکز تخصصی پوست بود بردیم وبه ما گفتند که عفونت کرده و این باعث عصبانیت من شد.روز شنبه خودم به اداره نرفتم و ازشما مراقبت کردم ولی بامهد کودک تماس گرفتم و مطلب رو به صورت گلایه مطرح کردم.روز یکشنبه هم بابا به اداره نرفت و شما رو پیش خودش نگه داشت و بعداز ظهر همان روز به مهدکودک رفتیم و تصفیه کردیم و وسایلت رو گرفتیم.امروز هم که روز دوشنبه است الان تو خونه مامان سارا پیش خاله مهری هستی.ولی نمیدونم فردا و پس فردا چیکار کنم. شاید شما رو به اداره آوردم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)