1/8/91
جیگر خانومی . دیروز حال مامان بد بود و نتونست به اداره بیادو شما هم در خانه موندی.
خلاصه بعد از اینکه کارهای خونه رو انجام دادیم با هم به خونه مامان سارا رفتیم . ناهار رو اونجا خوردیم وبعد از کلی آتیش سوزوندن شما وپارسا شما سرفه کردی که به اتفاق بابا تصمیم گرفتیم به مطب دکتر هم برای من و هم برای شما مراجعه کنیم . شما خیلی جدیدا با دکترها انس گرفتی آخه اونها با دیدن شما از شما خوششون میاد و بهت شکلات میدن.تازه وقتی هم که برای معاینه اومد پیش شما ،کلی با هاش همکاری کردی و این برای من خیلی تازگی داشت. آخه همیشه پیش دکتر خودت گریه میکردی. عزیزم الهی قربونت برم.کلی هم شیطون شدی . بعد از مطب دکتر تصمیم گرفتیم با هم برای خرید لباس برای شما بیرون بریم و شام رو هم بیرون بخوریم.که انقدرشیطونی کردی که جونم روبه لبم رسوندی. گریه من رو هم درآورده بودی.قربون شیطونم برم.