18/7/91
سلام خانوم طلا. دیروز که رفته بودیم برای نی نی عمو امیر کادو بخریم،برای شما هم یک تاب خریدیم ولی دیشب پدر ما رو درآوردی برای اینکه توی هر مغازه ای رفتیم شما گفتی این رو میخوام،اون رو میخوام. توی یک مغازه هم که یک ماشین برداشتی و رفتی . خلاصه بابات اون ماشین رو گرفت و یک ماشین کنترلی بزرگ برات خرید که خودش هم به آرزوش برسهو آخه خانوم خوشگله مگه شما پسری که فقط ماشین دوست داری و اصلا به عروسکها نگاه هم نمی کنی !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی