ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ستایش

21/5/92

1392/5/21 12:43
نویسنده : مامان و بابا
113 بازدید
اشتراک گذاری

عسلکم. دیشب با بابا تصمیم گرفتیم که شما رو به دریاچه چیتگر ببریم.وقتی رسیدیم اونجا دیدیم که اطراف دریاچه فواره هایی زدند که برای بازی بچه هاست و با آهنگ آبشون کم و زیاد میشه و بچه ها میتونند اطراف فواره ها بدوند.و جایی رو هم برای رقص آب درست کرده بودند که با استفاده از ریزش آب شکلهای مختلف درمیآورند. ما اول تصمیم گرفتیم که فواره هارو به شما نشون ندیم. چون خودت رو خیس میکردی. ولی بعد از این که رقص آب رو دیدی. سریع به زیر آب رفتی  و خودت رو خیس کردی ما هم دیدیم که کار از کار گدشته و سمت فواره ها بردیمت.شما با دیدن فواره ها و بچه ها کلی کیف کردی و سریع به میان آن ها دویدی و تا می تونستی خودت رو خیس کردی و میتونم بگم که حمام کردی.بعد از اینکه به زور از تو اب ها کشیدیمت بیرون سریع به سمت ماشین بردیمت و لباسهات رو عوض کردیم و سوار ماشین شدیم . تو ماشین هم اول گفتی که تاب وسرسره هم میخوام ولی بعد خوابت برد و من هم خوشحال از اینکه بالاخره خوابیدی.و امشب زودتر از همیشه میخوابی ولی هم اینکه به خونه رسیدیم شما بیدار شدی و خدا نصیب نکنه تازه خستگیت هم دررفت و طبق معمول من رو مجبور کردی که به هرشیوه ای که بلدم متوسل بشم تا بخوابی (اعم از قصه گویی.شعر خواندن . التماس. دعوا و قهر)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)