ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ستایش

20/5/92

1392/5/20 13:10
نویسنده : مامان و بابا
111 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلکم.روز جمعه عید فطر بود و ماه رمضان با همه سختی ها و شیرینی هاش به پایان رسید. ماه رمضان امسال خیلی سخت گذشت ،آخه هوا خیلی گرم بود به قدری که از تحمل انسان خارج بود و ماهم که به اداره می اومدیم ، مجبور بودیم توی گرمترین زمان روز توی خیابون باشیم و به خاطر همین سخت تر گذشت ولی همین سختی هاباعث شد تا عید فطر برامون شیرین تر باشه. عزیز دلم روز پنج شنبه تصمیم گرفتیم که به خونه بابابزرگ و مامانی بریم تا 2 روز رو بابا پیش اونها باشه.به خاطر همین قبل از افطار توی پارک نشستیم تا بعد از اذان به خونشون بریم تا فطریه مون گردن اونها نیفته.مدتی که ما توی پارک نشسته بودیم به مناسبت عید فطر جشنی توی پارک برگزار شده بود،توی جشن تا آهنگ میزدند،شما می پریدی وسط و می رقصیدی. تا  نوبت به مسابقه رسید. شما هم سریع رفتی وسط و توی مسابقه شرکت کردی. مسابقه اش بیشتر به رقص نزدیک بود و به تشویق تماشاگران شما و یک دختر کوچولوی دیگر انتخاب شدید.و مرحله بعدش هم خواندن شعربود که شما شعر بنی آدم رو خوندی و به خاطر همین برنده شدی و یک سری خودکارهای رنگی جایزه گرفتی. عسلم من به وجود شما افتخار میکنم. امیدوارم اعتماد به نفست برای همه زندگیت حفظ بشه. و درآینده انسان موفق و خوشبختی باشی. قربونت برم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)