ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ستایش

7/3/92

1392/3/7 13:42
نویسنده : مامان و بابا
316 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم من دیروز خیلی خسته بودم و شما هم خیلی بهونه میگرفتی و گریه میکردی تا اینکه خسته ام کردی و من مجبور شدم چند بار سرت داد بزنم و شما هم کلی گریه کردی. البته کلی هم بغلت کردم و معذرت خواهی کردم ولی شما ساکت نمیشدی. الان که یادم میفته کلی عذاب وجدان میگیرم و ناراحت میشم. حتی میخوام گریه کنم.

عزیزم خیلی دوستت دارم.

تازه شما به قورباغه میگی قورقابه. به تخم مرغ هم میگی تخم گل.قربونت برم. خوشگلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)