ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ستایش

2/6/90

1390/6/23 13:36
نویسنده : مامان و بابا
83 بازدید
اشتراک گذاری
عسلم سلام دیشب یادم رفت این مطلب رو اضافه کنم . وقتی به ترکی این جمله ی ((او بویدا اولاسان )) رو می گم دستات رو بلند میکنی و هرچیز که دستت است رو بالا  میبری و او نرو میگی. می خوام بهت زبون ترکی رو هم یاد بدم چون مامان و بابام خیلی دوست دارند.راستی آقاجان به شما میگه شایسته .من هم هیچ چیز نمی گم و می گم بذار هرجور راحت است آخه میدونی بنده خدا مریضه و خیلی داره عذاب می کشه مامان سارا هم خیلی عذاب می کشه آخه خسته می شه و اعصابش خرد می شه .من نمی دونم امسال برات تولد بگیرم یانه ! آخه ما قرار بود امسال اساس کشی کنیم و به خانه من در جنت آباد بریم و لی هم به خاطر شما و هم به خاطر مسائل مالی (برگه های تجاری و پروزه پارسیان ) مجبور شدیم همین جا بمونیم .و تازه اون یکی خونمون یعنی خونه پونک رو هم بفروشیم.بخاطر همین همه اساس خونه رو جمع کرده بودیم و باز هم نکردیم و فقط به اندازه نیازمون باز کردم ولی امروز که با خاله مهری صحبت می کردم می گفت برای بچه تولد بگیر بعدا ناراحت می شه ولی من نمی دونم چطور این کار رو بکنم اگر هم تولد نگیرم سالهای بعد بهترش رو می گیرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)